Logo

بخش سوم : منازل و باغات و روستاها

سه شنبه , 16 بهمن 1386 , 00:00

1 ـ بيت امام و محله يخچال قاضي
حضرت امام پس از ازدواج با خانم خديجه (قدس ايران ) ثقفي در سال 1307 شمسي به مدت چندين سال مستأجربوده و در منازل متعددي (هفت منزل ) به صورت استيجاري زندگي كرده اند و همين منزلي كه هم اكنون به عنوان بيت امام در قم معروف است ، ابتدا به مدت دو سال در آن به صورت استيجاري ساكن بودند و سپس آن را خريداري نمودند.

آيت ا.. فاضل لنكراني در اين خصوص نقل مي كنند:
«يادم هست كه امام در آن زمان در همين خانه اي كه اكنون جزو املاكشان به شمار مي رود، به صورت اجاره اي سكونت داشتند. براي مدت چند ماه من و مرحوم حاج آقا مصطفي با هم نزد صاحب خانه مي رفتيم و كرايه خانه را پرداخت مي كرديم . تا بالاخره به واسطه اموال شخصي كه در خمين داشتند، توانستند همان خانه را خريداري كنند».( )

حجه الاسلام و المسلمين فيض نيز در مورد اين منزل مي گويند:
«امام منزلي در يخچال قاضي قم خريده بودند كه تقريباً در حدود سيصد متر زمين و چند اتاق داشت . خانه يا ملكي درخمين داشتند كه آن را فروختند و اين خانه را به قيمت سيزده هزار تومان خريدند. تقريباً سال هاي 25 ـ 24 بود. يعني همان زمان كه آقاي بروجردي به قم آمده بود. ايشان در آن خانه زندگي مي كردند و گاه گاه مي ديديم كه با آن مقام وموقعيتشان در صف نانوايي ايستاده اند و نان مي گيرند. كارهاي منزل را هم خودشان انجام مي دادند».

اين منزل در عين حالي كه نسبت به منازل شهر قم از وسعت مناسبي برخوردار است ولي بسيار ساده ساخته شده و ازتزيينات و تجملات كاملا به دور است .

آيه ا.. سبحاني در خصوص اين منزل مي گويند:
«خانه اي كه حضرت امام در آن زندگي مي كردند، خانه متوسطي بود كه از خشت ساخته شده بود و هم اكنون نيزموجود است .

در حدود بيست سال حضرت امام خانه نداشتند. يعني براي زماني ميان سال هاي 1301 ش تا 1324 ش خانه حضرت امام ، اجاره اي بود. ايشان ، خانه را به مدت دو سال اجاره مي كردند و در آن سكونت مي گزيدند، بعد صاحب خانه مي گفت : «من خانه را لازم دارم »، پس از آن ، ايشان خانه ديگري را پيدا مي كردند.

در طول شصت و سه سالي كه در خدمت امام بودم ، غير از مدتي كه از نظر ظاهري ارتباط من با ايشان به خاطرتبعيدشان قطع شد، هرگز نديدم كه ايشان آجري را بر روي آجر بگذارند.

اين منزل در عين سادگي و بي پيرايگي مأوا و ملجاء مبارزان و عاشقان امام بوده است . حضرت امام هرگز درِ منزل خود را به روي احدي نبستند و حتي در زماني كه مأموران رژيم به مدرسه فيضيه حمله نمودند و آن فجايع شنيع را آفريدند،عده اي از دوستان امام از ترس اين كه مبادا پس از حمله به فيضيه به منزل امام نيز حمله كنند درِ منزل ايشان را مي بندند كه با توبيخ شديد امام مواجه شده و مجبور مي شوند در را باز كنند.

آيت ا.. توسلي ضمن خاطرات خود مي گويد:
«شهامت امام نياز به بحث ندارد؛ چون از حد و حصر بيرون بود. در همان جريان معروف فيضيه كه شاه حدود هزار نفررا به صورت ناشناس و با لباس مبدل وارد مدرسه كرد و آن جنايت را ايجاد نمود. وقتي اين جمعيت خودشان را درمدرسه فيضيه فاتح ديدند، در خيابان هاي قم به راه افتادند و با كلمه «جاويد شاه » رعب عجيبي در شهر به وجود آورده بودند كه هيچ كس جرأت نفس كشيدن نداشت . چون اين ها مركزشان دبيرستان حكيم نظامي بود كه نزديك منزل امام بود به ذهن بعضي رسيد كه اين ها به طرف منزل ايشان در حركت هستند. لذا به امام عرض كردند كه اين جمعيت با اين شعار و با اسلحه دارند به طرف منزل شما مي آيند. عده اي صلاح خود را در اين ديدند كه بلند شوند و درِ منزل امام راببندند و شايد مثلاً از پشت قفل بزنند و مانع ورود آنها بشوند، لذا درِ منزل را بستند و خيال مي كردند كه ايشان به اين كار راضي هستند. وقتي امام از اين جريان مطلع شدند بدون اين كه به كسي حرفي بزنند از اتاق پايين آمدند و رفتند درِمنزل راباز كردند و دو طرف در را باز گذاشتند و به همان اتاقي كه نزديك در بود بازگشته و نشستند. صداي كماندوهالحظه به لحظه قوي تر و بيشتر به گوش مي رسيد، ولي امام آماده نشسته بودند و هيچ باكي از اين نداشتند كه اين هزار نفر بريزند و هر هدفي دارند پياده كنند».

همچنين يكي ديگر از ياران امام ، آقاي حاج غلامحسين احمدي كه آن روز در منزل ايشان حضور داشتند چنين مي گويند:
«در مجلسي كه روز وفات tا امام صادق عليه السلام (25 شوال ) كه مطابق با دوم 42 در منزل امام بر پاشده بود امام نيز شخصاً حضور داشتند. ناگهان با شيون و شعار زاري عده اي از زحمي شدگان فيضيه را به منزل آقا آوردند و جمعيت به دنبال آنان به خانه هجوم آوردند. اينها جز امام تسلي بخشي نداشتند و آمده بودند تا از جور نابكاران و دژخيمان رژيم ، به خانه امام خود راه جويند، شايد از رهنمود آن پيشواي كبير راه خود را به سوي خدا و مبارزه با طاغوت بازكنند. امام دست نوازشي به سر مجروحين كشيدند و آنها را تسلي دادند.

جو وحشت و ارعاب بر خانه به شدت حاكم بود، همه مي لرزيدند. امكان يورش وحشيانه به خانه هر لحظه شديدترمي شد. بعضي ها به اين فكر افتادند كه درِ خانه بسته شود و گويا اين حرف از ناحيه فرزند امام حجه الاسلام مصطفي خميني نيز زده شد كه غضب سنگيني امام را فرا گرفت و با فرياد گفتند: «درِ خانه باز باشد». پس از آن خطاب به حاضرين و اطرافيان دستور برپا داشتن نماز دادند و گفتند: «چه بهتر برپا خيزيم و نماز بگذاريم كه اگر دژخيمان حمله كردند ما در حال نماز باشيم و به فيض بزرگان نايل شويم و در حال رفتن به درگاه خداوند ما را مورد هجوم قرار دهند،اين بزرگترين رسوايي براي آنان و برترين موفقيت براي ماست ».

كلماتي به اين مضمون امام گفتند و نماز برپاشد. اين روز با اضطراب و وحشتي كه بر آنجا حاكم بود سپري شد. تنها امام بودند كه چون كوهي استوار تكيه گاه همگي مردم و آرام بخش آنان بودند. در ضمن يادم هست لحظه اي كه ناگهان امام برخاستند و گفتند: «من بايد به فيضيه بروم تا در ميان برادرانم باشم و ببينم چه مي گذرد و آنها را تنها نگذارم .» اينجابود كه زاري ها و شيون ها و التماس ها سد راه امام شد. اين اقدام خطرناكي بود و بالاخره انبوه جمعيت با التماس وزاري و عده اي با صحبت و گفتگو، امام را از رفتن به فيضيه منصرف كردند. عده اي هم بودند كه اينها ساواكي بودند واز عوامل رژيم ، دايماً فضاي وحشت ايجاد مي كردند و مي گفتند كه خوب است درِ خانه را ببنديم . ولي امام كه به هيچ عنوان حاضر نبودند درِ خانه شان به روي مردم بسته شود، علي رغم همه اين جريانات نگذاشتند در خانه شان بسته شود، و تا پاسي از شب اين جمعيت در خانه امام حضور داشتند».

در زماني هم كه فوج فوج جمعيت براي ديدار امام و عرض ارادت به ايشان به اين منزل هجوم مي آوردند امام با روي گشاده از آنها استقبال مي كردند.

حجه الاسلام و المسلمين فقيهي در اين خصوص مي گويند:
«وقتي هم كه امام از قيطريه به قم تشريف آوردند، مردم زيادي در منزل ايشان در قم اجتماع كرده بودند. صبح كه من به منزل امام رفتم مرحوم حاج آقا مصطفي گفتند: «شما بياييد ودر اين اتاقي كه امام نشسته اند بنشينيد.» عده معدودي رابه اتاق راه مي دادند تا اگر يكي از علما آمد، جايي براي نشستن ايشان در اتاق باشد. مردم زيادي در داخل و بيرون منزل اجتماع كرده بودند و اتاق ها هم خيلي شلوغ بود.

امام كه آمدند و احساس كردند اتاق خلوت است ، چيزي گفتند كه من متوجه نشدم و سپس كنار درِ اتاق نشستند ومردم هم بدون معطلي دست هاي امام را بوسه باران كردند. مردم از اتاق ديگر وارد شدند و شروع به كوبيدن در اتاق كردند. امام درِ روبه رو را ديدند و چشمانشان به من افتاد و فرمودند: «اين در را باز كن !» من در باز كردم و مردم ريختند به سمت در. يكي به من گفت : «چرا در را باز كردي ؟» گفتم : «امام امر فرمودند و من هم در را باز كردم .» او دوباره در رابست و مردم نيز شروع به كوبيدن در كردند. مجدداً امام متوجه در شدند و خطاب به من فرمودند: «اين جا را حكومت نظامي كرده ايد؟ هيچ كس نبايد از اين خانه ناراضي بيرون برود، زود در را باز كنيد.

من در باز كردم ، اما دوباره براي بستن در آمدند و امام را ديدند و امام فرمودند:

همه تان برويد. لازم نيست كسي اين جا باشد، بگذاريد مردم راحت باشند.

همان موقع در براي بار سوم باز شد و مردم به داخل اتاق آمدند و با امام شان ديدار كردند».

2 ـ منزل استيجاري مرحوم حاج آقا مصطفي خميني
مرحوم حاج آقا مصطفي خميني پس از ازدواج ، ابتدا در همان منزل امام ساكن بودند، ولي پس از آن كه رفت و آمد به منزل امام زياد شد، منزلي روبه روي منزل امام ، اجاره كردند و در آن ساكن شدند. اين منزل در ايام مبارزات سالهاي 43ـ 41 كه منزل امام شلوغ بود و فرصت استراحت از ايشان سلب گرديده بود به محلي براي استراحت ايشان تبديل شده بود. حتي زماني كه براي دستگيري ايشان در سال 1342 به منزل ايشان هجوم بردند، پس از شكستن درِ منزل متوجه شدند كه امام حضور ندارند و خيلي عصباني شدند. در اين هنگام حضرت امام خودشان از منزل آقا مصطفي خارج مي شوند و مي فرمايند: من اين جا هستم .

خانم ثقفي (همسر امام ) در خاطرات خود مي گويند:
«درباره شروع مبازرات در سال چهل و دو به خاطر دارم كه بعد از مدتي من و آقا مصطفي به نجف و كربلا رفتيم و درآنجا شنيديم كه ايران شلوغ شده است . آقا مصطفي دلواپس شد و گفت : «برگرديم ايران ».

وقتي برگشتيم، خانه مان پر از جمعيت بود و ما به منزل آقا مصطفي رفتيم . حياط خانه آقا مصطفي مثل قهوه خانه شده بود. روزهاي بعد كم كم شلوغي زياد شد و آقا سخنراني عصر عاشورا را ايراد كردند. آن شب در خان صداي همهمه پيچيده بود كه ناگهان به در خانه لگذ زدند. ما همه در حياط خوابيده بوديم . آقا رفتند و گفتند:

لگد نزنيد، آمدم .

بعد عبا و قبايشان را پوشيدند. آن ها هم در را شكستند و ريختند داخل خانه و ايشان را بردند».

3 ـ منزل حاج شيخ مرتضي حائري در قم
امام به منازل زيادي رفت و آمد داشته اند و روحيه و آداب معاشرت امام چنين بود كه به منازل ياران ، دوستان وشاگردان خودشان مي رفتند، ولي در بعضي از اين منازل حوادث مهمي رخ داده كه مناسب است از آنها نامي برده شود.

يكي از اين منازل ، منزل مرحوم آيت ا.. حاج شيخ مرتضي حائري است ؛ چرا كه در اين منزل جلسات مراجع به دعوت امام خميني برگزار مي شد.

در جريان تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي ، در تاريخ 16 مهرماه 1340 ش . نخستين اجتماع آيات عظام امام خميني ، گلپايگاني و شريعتمداري در منزل مرحوم حائري برگزار شد. امام در اين جلسه ، افق آينده نقشه هاي استعمارو امپرياليسم را تبيين كردند و نسبت به خطرات آينده هشدار دادند.

4 ـ منزل حاج قاسم دخيلي
پس از بازگشت پيروزمندانه حضرت امام از تبعيد و حضور ايشان در شهر قم به دليل اين كه منزل امام در كوچه پس كوچه قرار داشت ، تصميم گرفته شد تا در منزل ديگري مسكن گزينند. لذا ابتدا در منزلي واقع در بلوار بهار قم ، نزديك مسجد اعظم كه ملك شخصي به نام حاج قاسم دخيلي بود سكني گزيدند، ولي پس از سه روز آنجا را تخليه كرده و به منزل ديگر نقل مكان نمودند. جناب آقاي حاج تقي كشوري كه در آن روزها از مسئولين حفاظت بيت امام بوده اند دراين خصوص مي گويد:

«امام آمدند، به خانه اي در خيابان بهار، كه ملك شخصي يكي از بازاريها به نام حاج قاسم دخيلي بود وارد شدند. يك منزل دو طبقه سيماني و كوچك بود... ولي دو روز يا سه روز بيشتر آنجا نبودند».

5 ـ منزل آية ا.. محمد يزدي
امام پس از تخليه منزل آقاي دخيلي ، به منزل آقاي يزدي وارد مي شوند كه تفصيل آن را از زبان خودشان نقل مي كنيم :

«يكي روز احمد آقا آمدند و به من گفتند كه : آقا از اين خانه ناراحتند. مي گويند اين خانه تجملي است . به من فرموده اندكه برويد يك خانه تهيه كنيد، وگرنه من مي روم خانه خودم . خانه خود ايشان در كوچه پس كوچه بود و رفت و آمد مشكل بود و اصلاً امكان نداشت كه در آن ، جمعيت رفت و آمد كند. به ايشان گفتم :

اينجا مناسب ترين جايي است كه ما ديديم . به دليل اين كه در ورودي و فضاي جلوي خانه و رفت و آمد ايشان به مدرسه فيضيه و... بايد در نظر گرفته شود. فرداي آن روز حاج احمد آقا آمدند و گفتند: شنيده ايم كه منزل خود شما به دليل وضع ساختمان و رفت و آمد مناسب است .

گفتم : منزل من كوچك است و به درد امام نمي خورد. گفتند: برويم ببينيم . امتياز منزل ما به جاهاي ديگر فقط اين بودكه يك اتاق بزرگ جدا داشت . در جريان انقلاب هم اين اتاق بيروني مال مردم بود و زندگي من با يك در از آن جدا مي شد. حاج احمد آقا آنجا را ديدند و گفتند: اينجا براي امام خوب است و قبول دارند. گفتم : كوچك است . به زحمت مي افتيد گفتند: نه ، همين جا خوب است . من مطمئنم امام قبول مي كنند. با ايشان صحبت مي كنم .

فردا صبح اول وقت به من خبر دادند كه امام فرموده اند: مي آييم همين جا. گفتم : اين افتخاري است براي من . پيشنهادكردم كه منزل را به طور كامل ببينند، وضع ما را هم ببينند. گفتند: مانعي ندارد. طبيعي بود كه ما در فاصله هفت ـ هشت ساعت آماده شديم كه از اين خانه برويم . حاج احمد آقا گفتند: «آقاي اشراقي خانه اي دارند كه الان در آن كسي نيست .هدف من اين است كه اينجا را در اولين فرصت در اختيار امام بگذاريم . رفتيم خانه مرحوم اشراقي را ديديم . جاي بزرگي بود. گفتم : اينجا زياد هم هست . خانه خيلي اعياني و خوبي بود. هدف ما اين بود كه ميل حضرت امام را تأمين كنيم .

طبعاً كساني كه مرتب كار مي كردند، براي تأمين رفاه امام تصميم گرفتند كه تعمير مختصري هم بكنند. پس از استقرارامام ، اولين بار كه رفتيم خدمتشان ، امام فرمودند:

ما آمديم اينجا و آقايان را از خانه و زندگي شان بيرون كرديم .

من از لطف حضرت امام خيلي خجالت كشيدم . عرض كردم : آقا! اين چه فرمايشي است ؟»

6 ـ باغات اطراف قم
حضرت امام در بيانات و خاطرات خود وقتي از دوران سخت رضاشاهي صحبت مي كردند. اشاره كردند به اين كه براي فرار از سخت گيري هاي مأموران رژيم صبح هاي زود از شهر خارج شده و به باغات اطراف پناه مي برديم و شب باز مي گشتيم .

اين باغات هم اكنون به كلي تخريب شده و تبديل به مناطق مسكوني گرديده است . حضرت امام در نامه اي به فرزندشان مرحوم حاج سيداحمد خميني در مورد فشارهاي دوره رضاخاني مي نويسند:

«در آن روزهايي كه در زمان رضاخان پهلوي فشار طاقت فرسايي براي تغيير لباس بود و روحانيون و حوزه ها در تب وتاب به سر مي بردند كه خداوند رحمان نياورد چنين روزهايي براي حوزه هاي ديني ، شيخ نسبتاً وارسته اي را نزديك دكان نانوايي كه قطعه ناني را خالي مي خورد، ديدم كه گفت : «به من گفتند عمامه را بردار، من نيز برداشتم و دادم به ديگري كه دو تا پيراهن براي خودش بدوزد و الان هم نانم را خوردم و سير شده تا شب هم خدا بزرگ است .»

پسرم ! من چنين حالي را اگر بگويم به همه مقامات دنيوي مي دهم ، باور كن ».

مرحوم حجة الاسلام و المسلمين حاج سيداحمد خميني از قول حضرت امام چنين مي گويند:

«ايشان به تلخي از دوراني ياد مي كردند كه دستگاه رضاخان به جز عده اي روحاني خود فروخته به كسي اجازه نمي دادبه كسوت روحاني باشد. ايشان متذكر مي شدند:

دوران بسيار سختي بر ما گذشت .

حتي نقل مي كردند:
من و چند نفر ديگر براي اين كه مورد هجوم عمله رضاخان قلدر قرار نگيريم ، روزها قبل از طلوع آفتاب به محلي بيرون از شهر قم مي رفتيم و وقتي هوا تاريك مي شد، دوباره به خانه برمي گشتيم تا بتوانيم به درس و مباحثه برسيم و در عين حال دست از لباسمان نكشيم ».

7 ـ روستاي سيرو
حضرت امام در ايام تعطيلات حوزه و ايام تبليغي از شهر قم خارج شده و در شهرها يا روستاهاي دور و نزديك اقامت مي كردند. اين امر پس از ازدواج ايشان به صورت خانوادگي تداوم داشته است .

يكي از اماكني كه امام در دوران رضاخان به اين منظور به آن محل سفر كرده اند روستايي به نام سيرو است كه در يك منطقه ييلاقي واقع شده است . حضرت امام در زماني كه مرحوم آيت ا.. العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي به آنجا سفر كرده بودند، به همراه آيت ا.. العظمي گلپايگاني و چند نفر ديگر به آن محل رفته و مدت يك ماه رمضان درآنجا در داخل يك چادر ساكن مي شوند.

حجة الاسلام و المسلمين دكتر مصطفي محقق داماد در اين خصوص مي گويد:
يك محلي است بيرون قم كه چهار فرسخي قم است . آنجا را الان مي گويند سيرو. اين الان يك باغچه هزار متري است .اين باغچه الان جزو اموالي است كه به مادر من رسيده است و الان در ملك ما است ، اين جا يك اتاق وجود دارد، به خاطر دارم ، امام يك بار از من پرسيدند كه آن فدكتان را داريد يا نه ؟ گفتم : هنور هست . گفتند: ما يك ماه رمضان با آقاي گلپايگاني بيرون اين باغ توي بيابان ها چادر زديم و مي آمديم روزها خدمت آقاي حاج شيخ و توي همين اتاق درس مي‌خوانديم.

استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.